این پدرجان ما از وقتی بازنشست شده خیلی بیشتر شبیه رضاخان شده استها. حالا ما زندگیمان تازه شب از نیمه گذشته شروع میشودها، آنوقت پدرجان ما این ساعت تا از 12 میگذرد، هی زرتی این مودم را از برق میکشد. من هم هی این کامپیوتر جلویم، خوابم هم که نمیبرد، اگر لاست داشته باشم قسمت جدیدش را، میبینم و اگر هم نداشته باشم، هی این کلیپهای هزاربار دیدهشده را دوباره میبینم و سعی میکنم خودم را خواب کنم.
پ.ن: محض خالی نبودن عریضه :)