بعد یه روزه ی خوشگل و قشنگ....همینم کمه که حسین بیاد دم در...بگه بیا بریم افطاری مجمع فارغ التحصیلان هند.....بعدشم یه افطاری بخوری که از شدت تندی معده ات بسوزه و بگی کاش کلا افطار نمی کردم روزه ام رو ....اوضاع وقتی بد میشه که یادت می افته یه چیزایی که نباید یادت می افتاد.......
خوب کاری کردی که بهم نگفتی که روزه می گیری یا نه......حالا می فهمم ندونم بهتره...... :(
تجربه خوبی شد برات
مثل من نباش که تا حالا ۱۰۰ بار موقعیت تست غذاهای هندی رو داشتم و لب نزدم :دی حداقلش اینه که دفعه دیگه میدونی چیه و تست نمیکنی :))
از اون اوضاع به اون ور مجهول :دییییییییییییی
بعدش هم من فضولیم گل کرده
بقیه کامنت نذاشتن یا اونا رو مخفی نگه میداری ناقل قلا :دی