زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد منه تا نبری بنیادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
می مخور با دگران تا نخورم خون جگر
سرمکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
چهره را آب مده تا ندهی بر بادم
چون فلک سیر مکن تا نکشی حافظ را
رام شو تا بدهد طالع فرخ دادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی نا شادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم...
بعدا نوشت: واقعا که...کلی خودمو کشتم آهنگ انتخاب کردم و نوشتمش.بعدش اون خرس گریزلی برگشته به من میگه آدم می ترسه وقتی می شنوه :((