زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

یهویی بعد دیدن سایت مصطفی مستور،هوس من دانای کل هستم کردم....
و ما ادراک ما مریم :)

فقط برای اینکه نوشته ی قبلی نباشه :)

وقتی داشتم به کامنت نرگس فکر می کردم...وقتی داشت یادم میامد آن کوچه و پست برقش که با سر نزدیک بخورم به آن (لابد می دانید چرا؟) چرا باید اسم آن کوچه را ببینم روی پاکتی که جلویم بود؟
حالم خوب نیست و هست...یکی بگیرد دستم را...یاد دیوار افتادم...که قرار بود بهش تکیه دهم...کجاست؟ :(

و تو انگار...

نه رمیدم......نه گسستم.....