جدیدا به طور تمام و کمال قضیه ی حمار رو رعایت می کنم...از ضلع جنوب غربی جهارراه یه رست میرم ضلع شمال شرقی...
خونه مون جلوی دانشگاه تهرانه.شب بود...قبل عید بود...حدود 10،11...هوس کردم و رفتم وسط خیابون و دقیقا از روی خط وسط خیابون و صاف از وسط خیابون راه رفتم...
احساس خود ماشین بینی مزمن داره خفه ام می کنه...حالا میشم داداش اوتو؟
دقیقا بگو مسیرت کجاست که بیام از روت رد شم تا همه راحت شن از دستت :دی
دیگه دقیق تر از خیابون روبروی درب اصلی دانشگاه؟
ساعت چند منتظر باشم؟ :دی
مسافر کشی هم بکنی بد نیست واسه شب عیدی در آمدی چیزی داشته باشی :دی
خل شدی مگه؟؟؟ با این کارا جایی رو نمی گیری رفیق... :پی
من فقط می تونم خانوم های ترکه ای سوار کنم ها...گفته باشم :دی
:))قرار بود بارون وقتی اومد ریزریزت کنه!دمش گرم!:))
یه ندای درونی داره بهم میگه...............
.........
.......
.....
...
هنوز متولد نشده آنکه بخواد منو ریز ریز کنه :))
آخیش! اینجا مثه آدم شد!!
آدمیت از خودتونه :)
ببینید قبلش چه مشکلی داشتید :دی