زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

نمی دونم چرا جدیدا توی ملی که میشینم عوض درس خوندن،مدام فکرم میره به جاهای مختلف...
یهو می بینم دلم میریزه و خودمم نمی دونم چرا...
بعدش نگاه می کنم می بینم 2 ساعته...واقعا 120 دقیقه است که زل زدم به یک صفحه از کتاب رو به روم :(
نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 02:54

یعنی قدیما ذهن ات نمیرفت سراغ جاهای دیگه؟؟جل الخالق :))
دلت میریزه؟؟کجا؟؟؟ من میگم چرا وقتی راه میرم توی ملی یه صداهایی از زیر پام میاد..اقای عزیز دلتو جمع کن...حیف این دل نیست اخه؟؟؟!!! شیفته این جمله درویش مصطفام: دل ادم مثل اناره..باید چلاندش ..حکما شیره اش مطبوعه.
..
اما فکر نکنم منظورش این بوده که برای چلوندن پخش زمین بشه ها ؛)

شما اصولا مگه ملی هم میای؟
نترس.اتفاقا اونروز دلم نریخت!!!
شاید صدای دل یکی دیگه بوده که با دیدن عشوه هات دلش ریخته :))

maryam پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:17

hers midi in rooza cheghadr mano to

دست خودم نیست خواهر...

بعدا نوشت: ببخشید...اون بالایی جواب اون بچه ی نا بالغ بی شعور درونم بود!!!

نرگس پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 14:29

اقای محترم...من اگه دلی زیر پام ریخته بشه بخاطر عشوه نیست..این یکی از اونایی که تو زندگی ام هیچوقت دلم نخواسته یاد بگیرم...یادم نمیاد تا حالا قصدم این باشه که بخوام عشوه(چقدر بدم میاد ازاین حرف) اومده باشم...که چی بشه؟؟؟هیچوقت که نشده که بخوام دلی بره زیرپام... هر کسی هم ابراز محبتی کرده دلش رو نذاشتم زیر پا له کرده باشم... یعنی تمام تلاشم این بوده... اوکی؟؟؟!!!

می دونم خانوم :)
...just kidding

ببخشید اگه ناراحت شدی...

خانوم خانوما پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 17:32 http://khanoomkhanooma.persianblog.com

نکنه عاشق شدی.اینا علامات....

مرمر جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 02:04

اوه اوه! چی گفتی نرگس منو شاکی کردی هاااااااااااااااان؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد