شب دیر صبح می شود حانیه...این را وقتی منتظر باشی بهتر می فهمی...اما وقتی خسته شدی... خوابت می گیرد...دیگر نمی فهمی چطور به صبح رسیدی... من اما خسته نبودم...یازده بهار از آن پیاده روی بهاری و خواستگاری پر ازدحام من می گذشت... و من هنوز جان داشتم..برای رفتن...برای پیاده رفتن... تنها رفتن و با خیال تو رفتن... تو... نه آن معشوق سنگدل قصه ها بودی که عشق به تو بخواهد کسی را از پا در بیاورد...نه آنقدر دیو صفت که از به پا در آمدن من خشنود باشی...من می دانستم...تو خسته شده بودی...از چه نمی دانم....تو خیلی خردسالتر از آن بودی... که خسته نشوی...
تو از به یاد سپردن هم خسته می شدی...تو کلا از غذا خوردن...از خوابیدن هم خسته می شدی..تو هیچوقت اینقدر بزرگ نشدی ...که خسته نشوی... و من اینها را دیر فهمیدم... خیلی دیر...
نوشته ی نرگس...
محض خاطر مرمر !!!
:)
چه خوب:)
مرسی :)
هنوز با این سنت بلد نیستی لینک بدی؟ =))
تو خانواده ی ما ارثیه!!!!
من خواهرم که می خواد بره دانشگاه،وقتی بند کفشش باز باشه من براش می بندم :)) خودش بلد نیست :دی
اون وقت تو انتظار داری من لینک بدم؟ :-"
:دی
:)) اخه مرمر جون همه دیگه ادرس منو می دونن ...نه که من دیگه ته معروفیت ام :)) :دی
والا :دی
دیگه یاهو و از روی سادگی و گوگل رو کل دنیا می شناسن دیگه :))
حالا الان این تیتره یعنی چی اونوقت؟؟؟ تو فکر ما بی سواتها رو نمی کنی؟؟؟؟؟ هوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه زیر نویسی ...دوبله ای چیزی مینداختی این وسط مسطا...چقدر تو ادم بی فکری هستی :))
نرگس !! ناسزا گفتهههههههههههههه بهت!!! :O وگرنه ترجمه می کرد!
:دی
(آخ جون دو بهم زنی:دی)
عمرا :دی
من و نرگس دیگه سری از هم سواییم :O
رو بازی می کنیم برای همدیگه :))
نرگس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه بابا :دی
نرگس و این حرف ها؟ :))
سجاد مگه جرات میکنه به من از گل نازکتر بگه...به هر زبونی هم که من حالیم نباشه بازم از این کارا نمیکنه..... بعد هم در ادامه اون جوابت به کامنت مرمر چون این اخری رو خودت پس گرفتی حرف ات رو کافیه من دیگه تنبیه ات نمی کنم :دی این دفعه چون از متن من استفاده کردی و یه جورایی منو ذوق مرگ کردی از سر تقصیر گذشتم ها :دی
عرق سردی بر تمام تنم نشست!!! :دی
پا شم برم حموم :))