زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

آخ آخ...امان از همنشین بد :))
یعنی اگه دو تا دستش رو هم پر کافی میکس کنی بازم آب جوش رو می ریزه رو دستت و پشت دستت رو داغ می کنه :دی
آخه من به کی بگم دردمو؟؟؟یه انگشت که به اندازه ی یه بند انگشت باد کرده.رنگش شده عینهونه لبو!!! آخه آدم مگه انقدر خشن میشه؟ :(( کم مونده بود بیاد با کامیون زیر کنه منو :-W

بسه یا بازم لو بدم؟ :دی
نظرات 6 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 22:06

چرا خالی می بندی؟؟!!! ای ایها الناس...دستش هیچی که نشده هیچ... تازه دستش تمیز شد... الان دستش اگه عین لبو شده واسه اینه که دیدی این بچه کثیفا میرن حمام دو ساعت اون تو خیس میخورن بعد از حموم سرخ میشن...واسه همونه :دی... آخه یکی نیست بگه بلد نیستی لیوان بگیری دست ات کافی میکس میخوای چیکار... تازه زده دست منو چلاق کرده الان با باند بستم اش...خوب شد؟؟؟؟:دی

ببخشید؟ من توجهم جلب شده بود به وانش های شیمیایی و سرعت حرکت آب و یادم رفت شیر سماور رو ببندم؟؟؟
مردم!!! تازه بعدشم شروع کرده هرهر خندیدن و بهش خوش گذشته.دفعه ی بعد می خواد واسه اینکه بیشتر خوش بگذره سرم رو بگیره زیر شیر آب تا تمیز بشه :))
بعدشم خوب چیکار کنم؟پیش خدا عزیزم!!! :)) دید دست منو سوزوندی دستت رو اوخ کرد :دی

نرگس دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 22:31

میخواستم بدونم دستت با آب جوش چه واکنشی میده..فهمیدم... این نشون میده اگه کله ات رو بگیرم زیر شیر آب احتمالا همین یه ذره گچ هم تصعید میشه و اثری ازت نمی مونه :دی
حق ات بود... تازه این صبحونه ات بود :دی
آدمو مجبور میکنی که متوسل به خشونت بشه وگرنه من که سراپا لطافتم :پی

لطافت؟؟؟
یه چیز بگو مردم باور کنن :))
دستم واکنشش با آب تحت شرایط کنترل شده بود .وگرنه همون لحظه مشت می شد میومد طرفت :))
شما زحمت نکش...فوقش 50 سال دیگه خود به خود از کل بدنم اثری نمی مونه.بذار این چند وقته باقیمونده برام سالم بی کار بمونه سرم :))

میگم موقع ناهار خودت میشینی بر و بر نگام می کنی؟ :))

نرگس دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 22:45

مردم باور میکنن... شما غصه مردم رو نخور...مردم ما واقع بین هستن... نمونه اش همین دور و بر خودمون..میتونی از مرمر و حسین و بر و بچ بپرسی...
خب یه کم دیگه غر بزن بگو دست اتو باید الان ببرن بندازن دور... غر بزن یه کم بخندیم :دی

والا!!!
مردم ما فهمین همه :دی

فاطمه دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 22:59

یادش بخیر

اوهوم...یادش به خیر....

مرمر سه‌شنبه 1 خرداد 1386 ساعت 02:39

بابا شما دوتا چتونه؟؟ دو دقیقه نمی شه تنهاتون گذاشت؟؟ همدیگرو آب پز می کنین؟؟ نیگاه کنا! یه کاری می کنن خودم پا شم برم جمعشون کنم !!! :دی

تو؟؟؟ تو؟؟؟
تو بیای که اونجا عوض آب پز شدن نیمرو می کنی!!! عوض آب جوش روغن سرخ کردنی لادن میریزی رومون!!!
بعدشم ما اونجا کی گفته تنها بودیم؟؟؟ کل مامورها اونجا مراقب بودن ما دست از پا خطا نکنیم :)) تازه اجازه ی شلیک هم داشتن.من پام ۵ سانت جا به جا میشد سریع یکی میومد تذکر می داد !!!
بعدشم شما جارو می باشید یا خاک انداز؟آهان جوابم رو گرفتم.خاک انداز :دی ار اون مدلش که هر وقت گفتم خاک انداز خودتو وسط بینداز :دی

ببین ۲ کلوم حرف زدی ها.چه داد و قالی سرت در آوردم :))

مرمر سه‌شنبه 1 خرداد 1386 ساعت 22:11

آهاااااااااااااااااااااااااای! گریزلی خودتی و قیافه ت! معلومه که نیمروت می کنم! نیمرو چیه؟؟ اول آب پز می کنم بعد می ندازم تو روغن جزغاله که شدی چرخت می کنم!! بعدم یه فصل می کوبمت می دم همون خرس گریزلی قورتت بده!
خاک انداز هم مدل موهاته!! :دی

حالا چرا انقدر برافروخته شدی خواهر من؟ :دی

من می دونم تحمل حقیقت سخته،ولی تحمل کن...می گذره این روزهای تلخ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد