دیشب به نوید گفتم بیا بریم بیرون.دم کلاس زبان اومد دنبالم.گفتش بریم نعمت رو هم ببینیم.دلم براش تنگ شده.گفتم بریم.دم مغازه نبود و رفتیم دم در خونه شون.به زور ما رو برد تو.بعدشم اماده شد و باهامون راه افتاد اومد...
منم دیدم دیگه تنها نیستیم.گفتم بریم حسین رو هم برداربم دیگه.اونم اومد.الکی یه ذره تو پارک قدم زدیم و بستنی خوردیم.
ساعت 10:30 اینا حسین رو گذاشتیم دوباره دم خونه شون.نوید گفت اول تو رو می رسونم که دوباره مجبور نشم این راه رو برگردم.گفتم اول نعمت رو برسون.100 بار بهش گفتم.ولی بازم منو اول رسوند.آخرشم نفهمید دلم می خواست با ارامش تو پارک قدم بزنیم وقتی اونا رفتن.نه اینکه کثه بقیه وقت ها الکی بخندم و به هیچی هم فکر نکنم...
سحرخیز شدی:دی
از دستت ناراحتم ،از دست تو و همه دوستات... از دست کسایی که اینجا رو می خونن و به پستی که توش نوشتی توی ۴ سال ۲۸ واحد پاس کردم می خندن یا فقط یه تیکه ای می ندازن و ... از دست تو و اونایی که به سیگار کشیدن کسی مثل تو ( نه لات های کوچه خیابون) می خندن و به مسخره می گیرنش... از دست همتون ناراحتم... از دست تو که جوونی رو زندگی رو پول رو ، همه چی رو به بازی گرفتی... خیلی از دستت ناراحتم... می خوای از دستم ناراحت شی بشو . می خوای فکر کنی من هیچی از دغدغه هات نمی فهمم فکر کن. من از دستت ناراحتم... خیلی... خیلی بیشتر از خیلی
اوخ!! اومدم بگم اینجور که معلومه امتحانتو خیلی راضی نیستی...کامنت مریم رو دیدم
موافقم باهات مریم جان... شوخی و خنده هم حدی داره... راست میگی... من خودم یکی از اونایی که انگشت اتهام به سمتشونه... قبول دارم:)...
می شه به مریم یه چیزی بگم؟
مریم عزیز: وقتی صاحب این خط ها زندگی خودش و به بازی گرفته و با همه چی شوخی می کنه ماها چه جدیتی به کار ببریم؟! کامنت پست پایینی منو بخون! اینکه تو پرانتز نوشم عصبانی شدم شوخی نکردم! واقعا عصبانی شدم.
به سجاد: جواب منو بده پسر جان. شاید کار فوق العاده ای نباشه. اما خودت گفتی هرچی باشه اما یه درآمد کمی داشته باشم. من باید جواب بدم به پسر خاله م. حالا همیشه آنلاین بودیا. الان که کارت دارم نیستی.
سجاد من آفلاین هاتو نگرفتما! فقط خدافظش اومده بود. کجاییییییییی؟؟؟
آخی .. چی شدی تو؟!
اولا که کجایی تو؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدشم به مریم بگو که خودتم از دست همه اینا ناراحت بودی و نمی دونی چی کار کنی....
اعتصاب کردی؟؟