زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

دارم جلو خودمو می گیرم که حرف نزنم...

همین!

تعداد بازدیدکنندگان : 666۶ 

الان شیطان ظاهر می شود :دی

خوب کلی درباره ی اینکه من چگونه (به ضم چ) من شدم نوشته بودم که متاسفاهنه همش پرید...شایدم خوشبختانه...

از اونجایی که دوباره فعلا حوصله ام نماد بنویسم و دوست دارم بدونم بعضی ها چگونه بعضی ها شدن دعوت هام رو می کنم٬نوشتنش بمونه واسه بعدا:
نرگس...مریم(خودت که می دونی نباید بگی کی دعوتت کرده :دی)...بارون...خانوم خانوما...فاطمه...۶ تا بشه اشکال نداره؟هرچند نمی دونم که اینجا میاد یا نه...سوئیت...

خوب...بنویسید دیگه :دی

حدیث عشق من وتو

حدیث ابر بهاری

به من چه می رسد ای دوست

از این همه غم و زاری؟؟

تو از قبیله لبخند

من از قبیله اندوه

فضای فاصله صد آه

فضای فاصله صد کوه

تو از قبیله لیلی آه

من از قبیله مجنون

تو از سپیده و نوری

من از شقایق پرخون

تو از قبیله دریا

من از نژاد کویرم!

همیشه تشنه و غمگین

همیشه بی تو اسیرم

حدیث عشق من و تو

حدیث ابر بهاری

به من چه می رسد ای دوست

از این همه غم و زاری؟

تو از قبیله لبخند

من از قبیله اندوه

فضای فاصله صد آه

فضای فاصله صد کوه

تو از قبیله لیلی آه

من از قبیله مجنون

تو از سپیده و نوری

من از شقایق پر خون!!

پ.ن:این نوشته واسه هیچ کس نیست...کسی آهنگش رو نداره؟خواننده اش مهرپویا ست.

چرا همه بعد از یه خرده شناختن من ازم دور میشن؟؟؟من خسته کننده میشم یا اخلاق بدی دارم؟

اون همه نوشتم با یه ریست کامپوتر همش پرید :(
خسته شدم از این همه ترسو بودن خودم که ربطش میدم به جنبه نداشتن طرفم...
یکی بیاد با من حرف بزنه تو رو خدا.... :((