زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

می ترسم.هیچ وقت فکر نمی کردم از گفتن یه حرف تا این حد ترس داشته باشم...
امروز بازم یاد روی ماه افتادم.به این فکر می کردم خوش به حال دستگیره ی در اتاقت.که هر روز چند بار لمسش می کنی.فقط بهش دست می زنی.
و قبلش به این فکر می کردم که خوش به حال pay-bas که تو توش بودی...خوش به حال آلمان،خوش به حال ماشین تون.خوش به حال همه ی اون کس ها و اون چیزهایی که تو! بهشون نگاه می کنی...
هی میاد تو ذهنم،که درویش زاده ای را با دخت شهنشاه چه کار...

«- دخترای ننه دریا ! کومه مون سرد و سیاس

چش امید مون اول به خدا ، بعد به شماس

کوره ها سرد شدن

سبزه ها زرد شدن

خنده ها درد شدن

از سر تپه ، شبا 

شیهه ی اسبای گاری نمیاد ،

از دل بیشه ، غروب

چهچه سار و قناری نمیاد

دیگه از شهر سرور

تکسواری نمیاد .

دیگه مهتاب نمیاد

کرم شب تاب نمیاد .

برکت از کومه رفت

رستم از شانومه رفت :

تو هوا وقتی که برق میجه و بارون می کنه

کمون رنگ به رنگش دیگه بیرون نمیاد ،

رو زمین وقتی که دیب دنیا رو پر خون می کنه

سوار رخش قشنگش دیگه بیرون نمیاد .

شبا شب نیس دیگه  ، یخدون غمه

عنکبوتای سیا شب تو هوا تار می تنه.

دیگه شب مرواری دوزون نمیشه

آسمون مثل قدیم شب ها چراغون نمیشه .

غصه ی کوچیک سردی مث اشک

جای هر ستاره سوسو می زنه ،

سر هر شاخه ی خشک

از سحر تا دل شب ، جغده که هوهو می زنه .

دلا از غصه سیاس

آخه پس خونه ی خورشید کجاست ؟

 

قفله ؟ وازش می کنیم !

قهره ؟ نازش می کنیم !

می کشیم منتشو

می خریم همتشو !

 

مگه زوره؟ به خدا هیچکی به تاریکی شب تن نمیده

موش کورم که  می گن دشمن نوره ، به تیغ تاریکی گردن نمیده !

 دخترای ننه دریا ! رو زمین عشق نموند

خیلی وخ پیش باروبندیلشو بست خونه تکوند

دیگه دل مثل قدیم عاشق و شیدا نمی شه

تو کتابم دیگه اون جور چیزا پیدا نمی شه.

دنیا زندون شده : نه عشق ، نه امید ، نه شور ،

برهوتی شده دنیا ، که تا چش کار می کنه مرده س و گور.

 

نه امیدی - چه امیدی ؟ به خدا حیف امید !

نه چراغی - چه چراغی؟ چیز خوبی می شه دید؟

نه سلامی - چه سلامی؟ همه خون تشنه ی هم !

نه  نشاطی - چه نشاطی ؟ مگه  راهش می ده غم؟

 

داش آکل ، مرد لوطی ،

ته خندق تو قوطی !

توی باغ بی بی جون

جم جمک ، بلگ خزون !

دیگه ده مثل قدیم  نیس که از آب در می گرفت

باغاش انگار باهارا از شکوفه گر می گرفت :

آب به چشمه ! حالا رعیت واسه آب خون می کنه

واسه چار چیکه ی آب ، چل تا رو بی جون می کنه

نعشا می گندن  و می پوسن و شالی می سوزه

پای دار ، قاتل بیچاره همونجور تو هوا چش می دوزه

- «چی می جوره تو هوا ؟

 رفته تو فکر خدا ؟...»

 

«نه برادر ! تو نخ ابره که بارون بزنه

شالی از خشکی در آد ، پوک نشادون بزنه :

اگه بارون بزنه

آخ اگه بارون بزنه ! »

دخترای ننه دریا ! دلمون سرد و سیاس

چش امیدمون اول به خدا بعد به شماس.

ازتون پوست پیازی نمی خوایم

خودتون بسه مونین ، بقچه جاهازی نمیخوایم .

چادریزی و پاچین نداریم

زیر پامون حصیره ، قالیچه و قارچین نداریم .

بذارین برکت جادوی شما

ده ویرونه رو آباد کنه

شبنم موی شما جیگر تشنمونو شاد کنه

شادی از بوی شما مس شه همینجا بمونه

غم بره ، گریه کنون ، خونه ی غم جا بمونه ... »

آروم آروم میری توی پیاده رو.حوصله نداری اصلا.حوصله هیچ کی رو.حتی از خدا هم دلت می گیره که چرا اینجوری می کنه همش.قشنگ گیر می کنی :(( بازم هیچی دست خودت نیست.کاش بود

از دور که به خیابون نزدیک میشی انگار که شولوغ ترین خیابون دنیاست.ماشین ها انگار از عمد میرن طرف آدم ها که از روشون رد بشن.با اینکه از دور میای و فقط یه تیکه خیابون رو می بینی،می فهمی چون حالت خوب نیست می تونی همون جوری قدم زنون و آروم و بی حس رد بشی از اون خیابون بزرگ و شولوغ.وقتی می رسی بر خیابون انگار همه دور وایساده بودن تا رد بشی.آروم آروم رد میشی...

 

۲شب پیش: وقتی اس ام اس می زنی نمی دونی واسه چی ۲ شب قبل از دستش ناراحت بودی.اصلا چی گفته بود مگه؟ که همون موقع اس ام اس میاد که خوبم.شب به خیر...